رسانه‌های گروهی و برخورد تمدن‌ها- بخش اول

رسانه‌های گروهی و برخورد تمدن‌ها- بخش اول
Saturday 25 June 2005 11:19

نویسنده: فیلیپ سب سایت عملیات روانی - روزنامة نیویورک تایمز در ماه آوریل سال 2004 چنین گزارش داد: «دعوت به جهاد و پاسخ مثبت به آن در اروپا رو به گسترش است.» در گزارش این روزنامه به نقل از یک روحانی مسلمان در بریتانیا که به اشاعه «فرهنگ شهادت‌طلبی» می‌پردازدآمده است امامی در سوییس پیروان خود را به «ترویج اسلام در جوامع بی‌دین غرب» تشویق می‌کند و رهبر اسلامی تندروی دیگری در بریتانیا نیز پیش‌بینی می‌کند که «برادران مسلمان ما در سراسر جهان، روزی به پیروزی خواهند رسید و ما با شرافت زیر پرچم اسلام زندگی خواهیم کرد.» در نظر کسانی که اعتقاد دارند برخورد تمدن‌ها - به ویژه میان اسلام و غرب- در جریان یا قریب‌الوقوع است، مقالة تحریک کنندة روزنامة تایمز شاهدی براین مدعاست که «برخورد» صرفاً ساخته و پرداخته تصورات سیاسی افراطی نیست. زمانی که ساموئل هانتینگتون در سال 1993 نظریه خود را دربارة چنین برخوردی طی مقاله‌ای در مجله فارین افیرز بیان کرد، بحث دربارة واقعی یا ساده انگارانه بودن عقاید وی آغاز شد. این مناظره برای رسانه‌های خبری اهمیت دارد، زیرا به پوشش خبری آنها ازکل دنیا کمک می‌کند. پوشش خبری و اظهارات هانتینگتون هانتینگتون درمقاله خود، که در سال 1996 آن را با اصلاحات و اضافات تحت عنوان کتاب برخورد تمدن‌ها و دوباره‌سازی نظم جهانی منتشر کرد، اظهارداشته است : «برخورد تمدن‌ها در سیاست جهانی نفوذ خواهد کرد و شکاف میان تمدن‌ها درآینده به خطوط جنگ تبدیل خواهد شد.» هانتینگتون در این کتاب می‌گوید: «فرهنگ و هویت فرهنگی که در سطحی وسیع‌تر هویت تمدنی محسوب می‌شود، شکل دهندة قالب‌های پیوستگی، فروپاشی و جنگ در دنیای پس از جنگ سرد می‌باشد.» خلاصة نتیجه منطقی نظریه هانتینگتون دربارة این موضوع به قرار زیراست: - «برای نخستین بار در تاریخ، سیاست‌های جهانی، چندقطبی و چند فرهنگی شده‌اند.» - همزمان با تغییر توازن قدرت میان تمدن‌ها، نفوذ غرب نیز رو به کاهش است. - نظم جهانی بر پایة تمدن درحال شکل‌گیری است. - «خودنمایی جهانی» به طور فزاینده‌ای غرب را وارد جنگ با سایر تمدن‌ها، به ویژه جهان اسلام و چین کرده است. - در صورتی که غرب بخواهد به حیات خود ادامه دهد، آمریکا باید بر هویت غربی خود تأکید ورزد و در مواجهه با چالش‌های سایر تمدن‌ها، با دیگرکشورهای غربی متحد شود. یکی از دلایل جذابیت اولیه نظریه برخورد هانتینگتون این بود که سیاستگذاران، رسانه‌های خبری و سایرین با عدم اطمینان وارد دورة پس از جنگ سرد شدند، بدون آن که درکی نسبت به چگونگی شکل‌گیری نظم نوین جهانی داشته باشند. آنها پذیرای طرح ژئوپلتیک جدیدی بودند، به ویژه طرحی که مشخص کنندة‌ روابط خصمانه قابل شناسایی و قابل جایگزین با روابط قبلی باشد. نیم قرن صف‌آرایی جنگ سرد که به شکل «آمریکا در برابر بقیه» تعریف شده بود، کار رسانه‌های خبری و نیز سیاستگذاران را آسان کرده بود. دیدگاه آمریکا این بود که آدم‌های بد در مسکو و اقمار مختلف آن فعالیت می‌کنند، در حالی که آدم‌های خوب در واشینگتون و کشورهای متحد آن هستند. البته تمام جهان با چنین طبقه‌بندی موافق نبودند، بلکه تنها کسانی آن را پذیرفتند که درک آن برایشان ساده و قابل فهم بود. اغلب آژانس‌های خبری آمریکا پوشش خبری خود را مطابق با این دیدگاه جهانی شکل دادند. درست مانند سیاست‌های جنگ سرد، ژورنالیسم جنگ سرد نیز وجود داشت. با فروپاشی دیوار برلین، اضمحلال اتحاد جماهیر شوروی و رویدادهای مشابه که از نشانه‌های اتمام جنگ سرد به شمار می‌رفتند، رسانه‌ها مجبور شدند برای نزدیک شدن به پوشش خبری بین‌‌المللی روش‌های جدیدتری بیابند. برنارد گوورتزمان، سردبیر بخش خارجی روزنامة نیویورک تایمز، با صدور بیانیه‌ای خطاب به کارکنان خود در دسامبر سال 1992، از آنها خواست تا اصلاحاتی در پوشش خبری این بخش به وجود آورند: «در گذشته و زمانی که کشورهای معینی درگیر جنگ سرد بودند، تنها جهت‌گیری سیاسی آنها برای پوشش دادن کافی بود. هم اکنون با کاسته شدن از اهمیت جهت‌گیری سیاسی آنها، قصد نداریم آنان را فراموش کنیم، بلکه فرصتی داریم تا جنبه‌های مختلف یک جامعه را هر چه کامل‌تر مورد بررسی قرار دهیم.» اما در غیاب تهدید جدی در دوران جنگ سرد - جنگ هسته‌ای احتمالی میان دو ابرقدرت- تمایل نسبت به اخبار بین‌المللی کاهش یافت. «جنبه‌های مختلف یک جامعه» که گوورتزمان به آنها اشاره کرده بود دارای اهمیت بودند، اما هرگونه خبری دربارة خودشان فوریت نداشت. در هر زمان جنایتکارانی جدید ظهور می‌کنند (صدام حسین کسی بود که این لیست سیاه را تکمیل کرد)، اما آنها بخشی از سناریوی بزرگی مانند جنگ سرد نبوده‌اند. حتّا به نظر می‌رسد که جنگ خلیج فارس در سال 1991 نیز در محیطی محدود روی داده باشد. آمریکا درپاسخ به تهاجمی که آن را خلاف منافع خود می‌دانست، ائتلافی به وجود آورد و متجاوز را سرکوب کرد . این فرصت مناسبی برای آمریکا بود تا قدرت تک قطبی خود را به نمایش بگذارد، اما چیزی بیشتر از پاسخی به یک عمل نابهنجار به شمار نمی‌آمد. عراق در زمان صدام، معرف نیروی سیاسی یا فرهنگی بزرگی نبود. با وجود این، شایعه‌ای بر سر زبان‌ها افتاده بود. در سال 1993 بمبی که در یک خودرو کار گذاشته شده بود باعث مرگ هفت تن و مجروح شدن صدها تن در مرکز تجارت جهانی نیویورک شد. در سال 1995 و 96، برای حمله به مراکز آموزشی و اقامتی آمریکایی در عربستان سعودی از بمب‌هایی که در کامیون‌ها کار گذاشته می‌شد، استفاده می‌کردند. در سال 1998 سفرای آمریکا در کنیا و تانزانیا با بمب‌گذاری در خود رویشان کشته شدند. در سال 2000 نیز کشتی آمریکایی کول مورد حمله بمب‌گذاران انتحاری در یمن قرار گرفت. این وقایع تروریستی و حوادث مشابه آنها تحت پوشش خبری قوی قرار گرفتند و در ابتدا به‌عنوان وقایعی جداگانه گزارش شدند. نه دولت و نه رسانه‌های گروهی این وقایع را با یکدیگر مرتبط ندانستند. با وجود آن که حمله به ایالات متحده در 11 سپتامبر سال 2001 یک شوک شدید به وجود آورد، اما در واقع این وقایع ادامة اعمال تروریستی بودند. حملاتی که در طول دهة 90 میلادی در آمریکا صورت گرفت و نیز حوادثی که در کشورهای دیگر غیر از آمریکا رخ دادند (از جمله تلاش برای براندازی حکومت حسنی مبارک رییس جمهور مصر)، بخشی از دستور کار اسلامگرایان افراطی بودکه از سوی اسامه بن‌لادن و اشخاصی نظیر وی طرح‌ریزی شده بودند. اگرچه حضور شخص بن‌لادن کمرنگ است ولی غیر قابل مشاهده نیست. به اتهام بمب‌گذاری در سفارت‌خانه‌ها علیه بن‌لادن اعلام جرم شد و وی در مصاحبه با شبکه‌های خبری آمریکا شرکت کرد. او در سال 1997 به شبکه CNN گفت : «ما علیه دولت آمریکا اعلام جهاد کرده‌ایم» و در سال 1998 به شبکهABC گفت : « ما آینده تاریکی را برای آمریکا پیش‌بینی کرده‌ایم.» بن لادن به تنهایی «تمدنی» که در برابر غرب بایستد نیست . می‌توان او را به عنوان جنایتکاری که خود را فقط مدافع اسلام می‌داند، طرد کرد. با وجود این، ایستادگی این مرد بیش از یک دهه عمرتروریسم است. اینکه آیا نظریه هانتینگتون با وقوع این حوادث تروریستی اعتبار می‌یابد و یا دیدگاه جنگ وی باید راهنمای طراحی پوشش خبری باشد، هنوز موضوعی قابل بحث است. منتقدان نظریه هانتینگتون بر موضوعاتی چون ایده قابل جایگزین بودن تمدن‌ها تأکید می‌کنند. فواد آجامی، استاد دانشگاه جانزهاپکینز، اظهار داشته است که «هانتینگتون سرسختی سکولاریسم و تجدد را دست کم گرفته است. » ریچارد کلارک، کارشناس تروریسم نیز می‌گوید که به‌جای رویارویی مستقیم اسلام و غرب: ما با یک جنگ ایدئولوژیکی جدی درون اسلام مواجه هستیم. این جنگی داخلی است که در آن یک گروه اسلام‌گرای افراطی در مقابل غرب و مسلمانان میانه‌رو قرار می‌گیرند. زمانی که ما بدانیم جنگ درون اسلامی (و نه برخورد تمدن‌ها میان غرب و شرق) پدیده‌ای است که باید با آن دست وپنجه نرم کنیم، می‌توانیم استراتژی و تاکتیک‌هایی برای آن پیش بینی‌کنیم. دو پژوهشگر به نام‌های یان بوروما و آویشای مارگالیت دیدگاه دیگری دارند. آنها در کتابی آورده‌اند: «اسلام‌گرایان افراطی دیگر به طبقه‌بندی قدیمی جهان به قلمرو صلح اسلام و قلمرو سراسر جنگ کفار اعتقادی ندارند. از نظر آنها امروزه تمام دنیا قلمرو جنگ و غرب مهمترین هدف است. » بوروما و مارگالیت می‌افزایند که این افراط‌گرایی بدون درگیری نخواهد بود و «شدیدترین جنگ در جهان اسلام به وقوع خواهد پیوست.» چارلزکوپچان، پژوهشگر روابط بین‌الملل اظهار داشته است: «چالش میان آمریکا و افراط‌گرایان اسلامی معرف برخورد تمدن‌ها نیست، اما نتیجه شکل‌گیری گروه‌های افراطی است که ناراضیان را در کشورهای اسلامی به دام می‌اندازند.» وی می‌نویسد: « ریشه بیگانگی، داخلی است یعنی رکود اقتصادی وسیاسی وگسستگی اجتماعی که پیامد آن است.» زبیگنیوبرژنسکی در تأیید این مطالب چنین می‌نویسد: ناآرامی در جهان اسلام را باید در ابتدا از دید منطقه‌ای ببینیم تا جهانی و نیز از جنبة ژئوپلتیک تا دینی... دشمنی با ایالات متحده که در بعضی از کشورهای اسلامی حکمفرماست ، بیشتر از بی‌عدالتی ‌های سیاسی خاص نشأت می‌گیرد (ازجمله کینة مردم ایران به دلیل حمایت آمریکا از شاه، دشمنی اعراب به خاطر حمایت آمریکا از اسراییل و احساس پاکستانی‌هابه دلیل جانبداری آمریکا از هند) تا یک تعصّب مذهبی عام. توماس فریدمن که یک روزنامه‌نگار است با دیدگاه هانتینگتون درچندین زمینه مخالف است و اظهار می‌دارد که وی تاثیرات جهانی سازی را بر منافع و منش فرهنگی در نظر نگرفته است. به گفته‌ فریدمن، هانتینگتون تأثیر قدرت کشورها، جذبه بازارهای جهانی، گسترش فناوری، افزایش شبکه‌ها و گسترش هنجارهای جهانی را برسیاه و سفید نمایی (اغلب سیاه‌نمایی) تا حد زیادی نادیده گرفته است. » بعضی ناظران، با وجود آن که به نظریه‌ هانتینگتون اعتقادی ندارند اما به کلی برروی آن خط بطلان نمی‌کشند. آنها به گرایش به سمت منافع مدنیت اذعان دارند. برای مثال، فریدمن در اوایل سال 2004 چنین نوشت: «وقایع 11 سپتامبر جرقة تنش واقعی میان غرب یهودی - مسیحی و شرق مسلمان را روشن کرد. در حال حاضر مبلغان هر دو طرف آشکارا دین یکدیگر را رد می‌کنند. این که چنین تنش‌هایی منجر به برخورد واقعی تمدن‌ها شود، تا حد زیادی وابسته به آن است که بین دنیای غرب و جهان اسلام در سه نقطة کلیدی - ترکیه، عراق و فلسطین- پل ارتباطی ایجاد کنیم یا گودال حفر کنیم. » پروفسور شیبلی تلهامی، استاد دانشگاه مریلند به تغییر هویت جهان عرب اشاره کرده است. وی می نویسد: «اعراب از نظر تاریخی دارای سه انتخاب سیاسی هستند: اسلام، جامعة متحد عربی یا ملی‌گرایی هر کشور به‌طور مجزا. » اما تلهامی با مروری برشش کشور عرب در ماه ژوئن 2004، دریافته است که «بیشتر اعراب در وهله اول خود را مسلمان می‌دانند.» با این حال، این گرایش یکپارچه نیست. تلهامی اشاره می‌کند که در مصر و لبنان، مردم هویت خود را بیشتر مصری و لبنانی می‌دانند تا عرب و مسلمان و این در حالی است که در عربستان سعودی، مراکش، امارات عربی متحده و اردن ¬ اکثریت مردم خود را قبل از هر چیز مسلمان می‌دانند. بحث دربارة نظریه برخورد تمدن‌های هانتینگتون با مسایل مربوط به اسلام که دست کم در حال حاضر بیشترین توجه را به خود مبذول داشته است، همچنان ادامه دارد. برخی ناظران حوزه‌های جدیدی را که ممکن است منجر به برخورد فرهنگ‌ها شود، مطرح کرده‌اند. نیل فرگوسن با اشاره به کاهش جمعیت اعضای کنونی اتحادیة اروپا (پیش‌بینی شده تا سال 2050 به حدود 5/7 میلیون نفر کاهش یابد که از زمان مرگ سیاه در قرن 14 میلادی کمترین رقم محسوب می‌شود)، اظهار می‌دارد که خلاء به وجود آمده ممکن است با مهاجران مسلمان پرشود. فرگوسن با ابراز نگرانی از پیامدهای این امر می‌نویسد: «نفوذ اسلام در جهان روبه انحطاط مسیحیت، نتیجه‌ای قابل تصور است: درحالی که اروپایی‌های پیر، پیرتر و ایمان آنها ضعیف‌تر می‌شود، جوامع اسلامی در شهرهای اروپا بزرگتر و انجام اعمال مذهبی آنان آشکارتر می‌شود. » وی ادامه می‌دهد که سایر احتمالات شامل واکنش در برابر مهاجرت و نیز « همگرایی میان مسلمانان نسل دوم که به سرعت سکولار (دین گریز) می‌شوند و همسایگان آنها که قبلاً مسیحی بوده‌اند»، می‌باشد. وی افزود که هر یک از این سه پیامد می‌تواند در شرایط مختلف به وقوع بپیوندد. هانتینگتون در پاسخ به نخستین موج انتقادهایی که مقاله وی در نشریه فارین افیرز به راه انداخت ، در موضع خود پافشاری کرد. وی در اواخر سال 1993 چنین نوشت: آنچه که برای مردم بیش از هر چیز اهمیت دارد، ایدئولوژی سیاسی یا سود اقتصادی نیست. ایمان و خانواده، خون و عقیده چیزهایی هستند که مردم خود را به آنها نزدیک می‌دانند و برای آن جنگیده و می‌میرند. و به همین دلیل است که برخورد تمدن‌ها به عنوان پدیده محوری سیاست‌های جهانی جایگزین جنگ سرد می‌شود و الگوی تمدن، بهتر از هرجایگزین دیگری، نقطة آغاز مفیدی برای درک و دست و پنجه نرم کردن با تحولات جهان امروز ارایه می‌دهد. ارایة نظریه (و نظریه دربارة نظریه ) پایان ناپذیر است. خوشبختانه، روزنامه نگاران نیازی ندارند (ونباید) تنها یک نظریه را به عنوان اساس پی‌ریزی رویه پوشش خبری خود بپذیرند. آنها باید با مجموعةگوناگونی از ایده‌ها دربارة چگونگی تغییر جهان آشنا شوند. رسانه‌های گروهی باید به جلو بروند و در یک‌ نقطه در حسرت بازگشت دوران دو قطبی جنگ سرد باقی نمانند. در پوشش خبری نیز مانند سیاست، در صورت عدم وجود دشمن، خلایی به وجود می‌آید. پروفسور عزیز داویشا می‌نویسد: «درپی افول کمونیسم بین‌المللی، غرب، اسلام تندرو را خطرناک‌ترین دشمن خود می‌بیند.» در نتیجه، دشمنی ساخته می‌شود و دیگر خلایی در کار نیست. این امر درست پس از حملات 11 سپتامبر یعنی زمانی که روزنامه‌های مهم آمریکا به چاپ تیترهایی از قبیل: «این یک جنگ مذهبی است»؛ «بله، این دربارة اسلام است»؟ «نفرت مسلمانان»؛ «ریشه‌های عمیق فکری تروریسم اسلامی»؛ «کیپلینگ آن‌چه را که آمریکا اکنون به آن رسیده، از پیش می‌دانست»؛ «جهاد 101»؛ «طغیان اسلام» و مانند آنها می‌پرداختند، به وقوع پیوست. بسیاری آن را جنگ صلیبی می‌نامیدند و با تصاویری از ریچارد شیردل آن را توضیح می‌دادند. این حوادث، بسیاری را در رسانه‌های خبری عملاً مجبور به پذیرش نظریه هانتینگتون ، بدون توجه به انبوه منتقدان وی کرد. حملات 11 سپتامبر و تبعات آن یعنی جنگ افغانستان و عراق که در سال 2003 آغاز شد، مدیون فعالیت سیاسی و ژورنالیستی آنهاست: ما مجموعة جدیدی از جنایتکاران داریم و آنها دربارة اسلام اتفاق نظر دارند و این بدان معنی است که برخورد تمدن‌ها در شرف وقوع است. نگرش آمریکا نسبت به جهان در صورتی که جامعه آمریکا اطلاع مختصری دربارة تمدن‌ها داشته باشد قضاوت آگاهانه دربارة وجود برخوردتمدن‌ها برای آمریکاییان دشوار است. با وجود آن که رسانه‌ها نباید تمام بار آموزش جامعه دربارة جهان را برعهده داشته باشند - نظام آموزشی نیز در این خصوص مسئولیت مهمی دارد که همواره از آن طفره می‌رود- پوشش خبری، مهم‌ترین عامل در شکل‌گیری دانسته‌های جامعه دربارة مسایل و رویدادهای بین‌الملی است. صرفنظر از بعضی مواقع که فعالیت‌های سازمان‌های خبری آمریکا شتاب می‌گیرد، در بقیة زمان‌ها کار آنها از بین بردن انزوای فکری جامعه است. وسعت پوشش خبری وابسته به دیدگاه‌های سازمان‌‌های خبری نسبت به جهان است، دیدگاهی که اغلب بسیارتنگ نظرانه می‌باشد. گسترش این دیدگا‌ه‌ها نیازمند جوشش جاه‌طلبی‌ها و وارونه کردن کاهش پوشش خبری بین‌المللی است. در گزارش اندروتیندال، تحلیل‌گر رسانه‌ای آمده است در سال 1989 شبکه‌های مهم خبری ABC، CBS وNBC ، 4032 دقیقه از زمان بخش‌خبری عصرگاهی خود را به پوشش خبرهای کشورهای دیگر اختصاص داده‌اند. این میزان در سال 2000 به 1382 دقیقه کاهش یافت. با وقوع حملات 11 سپتامبر و جنگ افغانستان، رقم آن به 2103 دقیقه افزایش یافت که باز هم تنها کمی بیشتر از نصف این رقم در سال 1989 بود. پوشش خبری بین‌المللی آژانس‌های خبری آمریکا، به دلیل تهاجم این کشور به عراق در سال 2003 افزایش چشمگیری یافت که بیشتر آن مربوط به وقایع عراق بود. طبق تحقیق تیندال، سه شبکة تلویزیونی بزرگ آمریکا- ABC، CBS و NBC - تقریباً 4047 دقیقه از بخش خبری شامگاهی خود را به عراق اختصاص ‌دادند. اما گزارش‌های بین‌المللی شبکه‌های خبری به غیر از عراق کم اهمیت بودند. در طول سال 2003 دربارة جنگ فلسطین و اسراییل 284 دقیقه، افغانستان 80 دقیقه، بیماری ایدز 39 دقیقه و گرم شدن کره زمین 15 دقیقه برنامه پخش شد. از بین این موضوعات، درک جامعه را از قضیه فلسطین و اسراییل، وقتی پوشش خبر‌های مربوط به آن به‌طور متوسط کمتر از دو دقیقه در هفته و در هر شبکه است، در نظر بگیرید. اینها مسایلی پیچیده هستند و تأثیر آنها در بخش‌هایی از جهان تحریک کننده است. آژانس خبری که چنین پوشش محدودی دارد نمی‌تواند امیدوار باشد که مخاطبان خود را به درستی مطلع سازد و مخاطبان آن رسانه نیز نمی‌توانند امیدوار باشند که از آنچه در جریان است اطلاع درستی دارند. همچنین در سال 2003، رسانه‌ها بحران انسانی موجود در چاد، چچن، و کلمبیا و جاهای دیگر را که پزشکان بدون مرز در فهرست سالانه 10 گزارش مهم خود به آن اشاره کردند، عملاً نادیده گرفتند. نیکلاس دوتورنته، رییس سازمان پزشکان بدون مرز، در پاسخ به این سؤال که آیا جامعه آمریکا از چنین بحران‌هایی متأثر خواهد شد، اظهار داشت: «در صورتی که پوشش خبری مسایل بسیار پیچیده و دشوار، سطحی و سریع باشد، مطمئناً مردم به آن علاقه نشان نخواهند داد و شما شاهد وقوع هرج ومرج، آشوب و بحران بدون دلیل خواهید بود. در هر صورت، چنانچه به مسایل و منابع مختص آن توجه کنید و سعی در درک آنها داشته باشید، مردم به آن علاقمند می‌شوند و به این ترتیب رابطه میان مردم و رسانه برقرار می‌شود.» یکی از جنبه‌های تنزل پوشش خبری بین‌المللی، کاهش تعداد دفاتر خارجی آژانس‌های خبری آمریکا به ویژه سه شبکة تلویزیونی بزرگ این کشور است. در اواسط سال 2003، هر یک از شبکه‌های ABC، CBS وNBC شش بخش خبری خارجی خود را به همراه خبرنگاران تمام وقت حفظ کردند، اما در زمان اوج پوشش خبری بین‌المللی در دهة 80 میلادی این شبکه‌ها بخش خبرخارجی خود را به دلیل عدم حضور یک دفتر ثابت در بعضی مناطق تعطیل و یا خبرنگاران آن را به بخش‌های دیگر منتقل کردند. شبکهABC این کار را در هفت شهر از جمله مسکو، قاهره و توکیو انجام داد. شبکه CBS نیز در چهار شهر از جمله پکن و بن دست به این اقدام زد و شبکه NBC به پیروی از آنها دفاتر خود را در هفت شهر از جمله پاریس و رم تعطیل کرد. ضعف‌های پوشش بین‌المللی رسانه‌ها پنهان نیست. طی تحقیقی که در سال 2002 به سفارش «برنامه ژورنالیسم بین‌المللی پیو» انجام گرفت، مشخص شد که حدود دو سوم از سردبیران روزنامه‌های آمریکایی که مسؤولیت پوشش خبرهای خارجی روزنامه خود را به عهده داشته‌اند، عملکرد رسانه‌ها را در این حوزه متوسط یا ضعیف درجه‌بندی کرده‌اند. هنگامی که از این افراد دربارة عملکرد سازمانی روزنامه خود در راضی کردن علائق خوانندگان در بخش اخبار بین‌المللی سؤال شد، 65 درصد از آنها رتبه متوسط یا ضعیف را به روزنامه‌شان دادند ( فقط دو درصد رتبه عالی دادند.) سردبیران روزنامه‌های دارای بیش از 100 هزار تیراژ به ویژه از اخبار تلویزیونی انتقاد کردند. 67 درصد از این سردبیران اظهار نمودند که اخبار شبکه‌های تلویزیونی در پوشش رویدادهای بین‌المللی متوسط یا ضعیف است در حالی 40 درصد پوشش خبری شبکه‌های کابلی را در حد متوسط یا ضعیف طبقه‌بندی نمودند. رویهمرفته تحقیق فوق مشخص ساخت که «رتبه در نظر گرفته شده برای پوشش اخبار بین‌المللی به نحو چشمگیری پایین‌تر از رتبه پوشش اخبار ورزشی، داخلی، محلی واقتصادی رسانه بوده است.» این عملکرد ضعیف در تقابل آشکار با ادراک سردبیران مبنی بر افزایش علاقه عمومی به اخبار بین‌المللی قرار می‌گیرد که نقض کننده این استدلال مرسوم است که مخاطبان اخبار در آمریکا در برابر اطلاع یافتن از رویدادهای سایر نقاط دنیا مقاومت می‌کنند. به طور کلی، به اعتقاد سردبیران تنها هفت درصد از خوانندگان آنها اصلاً به اخبار بین‌المللی علاقه‌ای نداشته‌اند. 95 درصد از سردبیران اظهارکرده‌اند که علاقه خوانندگانشان به اخبار بین‌المللی پس از حملات 11 سپتامبر 2001 افزایش پیدا کرده اما 64 درصد اعتقاد داشته‌اند این افزایش به زودی به سطح قبل از 11 سپتامبر تنزل خواهد یافت. این امر نشان دهنده توجه روزنامه‌نگاران به مردم است که خود شایسته تحقیق می‌باشد خصوصاً از لحاظ ارزش‌های حاکم بر روابط فیما بین رسانه‌های خبری و مخاطبانی که برای آنها کار می‌کنند. تحقیق دیگری که برای «پروژه بهبود ژورنالیسم» انجام شد نشان داد که تا بهار سال 2002، اخبار شبکه‌های تلویزیونی تا حد قابل ملاحظه‌ای به روال پیش از 11 سپتامبر بازگشته‌اند. میزان اخبار خشونت‌بار نیز از 80 درصد موارد دراکتبر 2001 به 52 درصد در اوایل 2002 کاهش یافت. ضمناً تعداد اخبار اجتماعی و خانوادگی به رقم پیشین خود افزایش یافت؛ این نوع اخبار 18 درصد از کل اخبار را در ژوئن 2001 و تنها یک درصد را در اکتبر 2001 تشکیل می‌داد که طی 13 هفته نخست سال 2002 به رقم 19 درصد قبلی بازگشت. این امر در ادامه روندی بود که طی یک دهه قابل توجه بوده است. این یافته‌ها حاکی از آن است که درعصر جهانی‌سازی، زمانی که دیدگاه رسانه‌های خبری نسبت به دنیا می‌تواند و باید گسترده‌تر از همیشه باشد، انزواطلبی فکری دست کم در حوزه روزنامه‌نگاری و احتمالاً در حوزه‌های دیگر همچنان باقی است. طبق تحقیق پیو سردبیران در پاسخ به این سؤال که چه موانعی پیش راه روزنامه‌نگاران برای افزایش پوشش خبری بین‌المللی وجود دارد، 53 درصد از آنها ،‌ هزینه‌ها را عنوان کرده‌اند. به دنبال آن، فقدان علاقه سردبیران ارشد و فقدان گزارشگران باتجربه، هر یک با 9 درصد به عنوان موانع بعدی ذکر شده‌اند. صرفنظر از منطقی که مدیران خبری برای محدودیت پوشش‌دهی خود مطرح می‌کنند، مصرف کنندگان اخبار نیز از ابزارهای مورد نیاز جهت ارزیابی وضعیت دنیا بی‌بهره هستند. کمی پس از حملات 11 سپتامبر به ایالات متحده، مارتین بارون، سردبیر بوستون گلوب اظهار نمود که «اکثر آمریکاییان در زمینه سیاست و ایدئولوژی جهان اسلام بی‌اطلاع هستند و از این لحاظ من فکر می‌کنم مسؤولیتی بر دوش ما ر

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:رسانه‌های گروهی و برخورد تمدن‌ها- بخش اول , | 16:23 | نویسنده : دکتر عابد نقیبی |
value=